مقالات

تحق و هدایا برای اهل بیت پیامبر اسلام

یکی دیگر از منابع مالی اهل بیت (ع) هدیه‏ها و تحفه‏هایی بود که مردم برای آنها می‏آوردند و آنان نیز می‏پذیرفتند، چرا که هدیه بردن و پذیرفتن آن، یکی از طرق نفوذ در دلها و جلب محبت مردم است. از آن جا که رعایت این مسائل سبب استحکام پیوند و ارتباط مردم با یکدیگر می‏شود.اهمیت هدیه از دیدگاه روایات‏پیامبر اکرم (ص) فرمود: هدیه بردن برای دوستان کینه‏ها را برطرف می‏سازد و دوستی ایجاد می‏کند و برادری را تجدید می‏نماید. به یکدیگر هدیه بدهید تا پیوند محبت در میان شما برقرار گردد. 309البته گرچه هدیه یکی از راههایی است که دوستی را تقویت می‏کند، اما توجه به این نکته هم لازم است که هنگام هدیه بردن نباید خود را به زحمت انداخت و هر کس هدیه‏ای آورد گرچه کم باشد باید با دیده احترام بدان نگاه کرد.رسول گرامی اسلام فرمود: اگر یک پاچه گوسفند برایم هدیه آورند، آن را می‏پذیرم. 310پیامبر (ص) و قبول هدیه‏هدایایی را که خدمت پیامبر (ص) می‏آوردند می‏پذیرفت، گرچه اندک بود. ولی صدقات را نمی‏پذیرفت و از علایم و نشانه‏ایی که سلمان فارسی برای پذیرفتن اسلام در پیامبر جست و جو می‏کرد همین بود؛ زیرا شنیده بود آن حضرت هدیه را قبول، ولی صدقه را رد می‏کند.مؤلف تفسیربرهان قضیه سفر پیامبر (ص) به طائف و داستان عداس را به طور مختصر نقل کرده و افزوده است که عتبه و شیبه به غلام خود «عداس» دستور دادند که مقداری انگور و ظرف آب برای آن مردی که در زیر سایه شاخه‏های انگور نشسته، ببر و او از تو سؤال خواهد کرد هدیه است یا صدقه؟ اگر بگویی صدقه است نخواهد پذیرفت بلکه بگو هدیه است. عداس آمد و ظرف انگور را جلوی پیامبر گذاشت. حضرت سؤال کرد هدیه است یا صدقه. گفت: هدیه است. سپس پیغمبر بسم الله گفت و میل فرمود…311ابن ابی الحدید هم می‏نویسد پیامبر هدیه را می‏پذیرفت. 312بنابراین پیامبر (ص) هدایا را می‏پذیرفت و این یکی از منابع مالی آن حضرت بود.در این باره که پیامبر هدیه را قبول، ولی صدقه را رد می‏کرد، روایات فراوان دیگری نیز رسیده است که به چند مورد اکتفا می‏شود. امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) هدیه را قبول می‏کرد ولی صدقه را نمی‏پذیرفت. 313در حدیث دیگری آمده است: رسول خدا (ص) هدیه را می‏پذیرفت، گرچه جرعه شیر بود، اما صدقه را نمی‏خورد. 314همچنین نقل شده است گروهی از قبیله بکر بن وائل به حضور پیامبر رسیدند. در بین آنان کسی بود به نام عبدالله بن اسود… که در یمامه سکونت داشت. او اموال خود را در یمامه فروخت و با این گروه به مدینه مهاجرت کرد. عبدالله با انبانی خرما خدمت رسول خدا رسید آن حضرت برای او از خدا برکت خواست. 315در حدیثی از ابی هریره نقل شده است که همواره وقتی غذایی برای پیامبر می‏آوردند، سؤال می‏کرد هدیه است یا صدقه؟ و اگر گفته می‏شد صدقه است، خودش نمی‏خورد و به اصحابش می‏فرمود بخورید. و اگر می‏گفتند هدیه است، با آنها شروع به خوردن می‏کرد. سلمان فارسی می‏گوید کاسه بزرگی از نان و گوشت نزد پیامبر آوردم. فرمود: سلمان این چیست؟ گفتم: صدقه است نخورد و به اصحابش فرمود بخورید. آن گاه ظرف دیگری از نان و گوشت خدمتش آوردم، فرمود: سلمان این چیست؟ گفتم: هدیه است. پس از آن خورد و فرمود ما هدیه می‏خوریم ولی صدقه نمی‏خوریم. 316 عسقلانی نیز به همین مضمون حدیثی را از ابوعمیر نقل می‏کند که می‏گفت: یک روز خدمت پیغمبر اکرم (ص) نشسته بودم، مردی طبق خرمایی آورد. حضرت سؤال کرد صدقه است یا هدیه؟ گفت: صدقه. حضرت ظرف خرما را پیش مرد گذاشت. حسن بن علی که در برابر حضرت بود خرمایی را برداشت و در دهان گذاشت. وقتی رسول خدا (ص) متوجه شد، انگشت در دهان حسن کرد و خرما را بیرون آورد و دور انداخت و فرمود ما آل محمد صدقه نمی‏خوریم. 317هرقل (پادشاه روم) مردی از غسان را به حضور پیامبر (ص) فرستاده بود که صفات و علامات آن حضرت را ببیند، به سرخی مخصوص میان دو چشم آن حضرت و به مهر نبوت که میان دو کتف اوست نگاه کند و بررسی کند که آن حضرت صدقه نمی‏پذیرد… 318عبدالرحمان بن حارث از قول پدر بزرگ خود و او هم از ابورهم غفاری نقل می‏کرد که گفته است وقتی پیامبر اکرم (ص) به ابواء آمد، ایماءبن رحضه چند گوساله پروار و صد گوسفند و دو شتر که شیر حمل می‏کردند به ایشان اهدا کرد و آنها را به وسیله پسر خود خفاف بن ایماء فرستاده بود. خفاف چون به حضور رسول خدا (ص) رسید، به آن حضرت گفت: پدرم این پرواریها و شیر را به حضورتان تقدیم داشته است. پیامبر (ص) از او پرسید شما از چه وقتی به این جا آمدید؟ گفت: به تازگی، زیرا آب منطقه خودمان خشک شد و ما دام‏ها را برای چرا به این منطقه آوردیم. حضرت سؤال کرد این سرزمین چگونه است؟ گفت: شترها سیر می‏شوند، بزها و گوسفندها که معلوم است. پیامبر (ص) هدیه او را پذیرفت و دستور داد تا گوسفندها را میان اصحاب تقسیم کنند و شیر را هم در ظرف بزرگی ریختند که همگی آشامیدند تا تمام شد و پیامبر (ص) برای آنها دعا و تقاضای برکت فرمود.ابوجعفر غفاری از قول اسید بن اسید نقل کرد که روزی از طرف قبیله ودّان سه چیز به رسول خدا (ص) اهدإ؛ شد: مقداری خوراکی و چند گیاه معطر و مقداری خیار نوبر.پیامبر (ص) شروع به خوردن خیار و گیاه‏های معطر کرد و بسیار خوشش آمد. دستور فرمود: برای ام سلمه هم مقداری ببرند. پیامبر (ص) این هدیه را پسندید و ام سلمه آن را به همراهان خود نشان می‏داد که نوبرانه بود. 319 معاویه می‏گفته است: در ابواء دیدم رسول خدا (ص) نخود پوست کنده می‏خورد که از ودان به آن حضرت هدیه کرده بودند. 320واقدی می‏نویسد: وقتی پیامبر (ص) وارد حدیبیه شد عمرو بن سالم و بسر بن سفیان که هر دو از قبیله خزاعه بودند، تعدادی گوسفند و چند پرواری به آن حضرت هدیه کردند. عمرو بن سالم به سعد بن عباده هم که دوست او بود چند پرواری اهدا کرد. سعد گوسفندها را به حضور پیامبر (ص) آورد و گفت که آنها را عمرو به او هدیه کرده است. حضرت فرمود اینهایی هم که می‏بینی عمرو به ما هدیه کرده است. خداوند به او برکت بدهد. آن‏گاه پیامبر اکرم (ص) دستور داد تا پروارها را کشتند و در میان اصحاب تقسیم کردند. ام سلمه همسر رسول خدا (ص) که در این سفر همراه حضرت بود، می‏گوید از گوشت پرواریها به ما هم همان قدر رسید که به هر یک از مردم. همچنین در قسمتی از یک میش هم ما شریک بودیم و کسی هم که هدایا را آورد غلامی از بنی خزاعه بود… 321شخصی به نام عبید بن یاسر، اسبی گرانقیمت و اصیل را که نامش مراوح بود به رسول خدا هدیه کرد و گفت ای رسول خدا با این اسب مسابقه بده. آن حضرت در تبوک مسابقه‏ای ترتیب داد که همان اسب برنده شد و رسول خدا (ص) اسب را از او پذیرفتند…322نمونه‏ای دیگر از قبول هدیه توسط پیامبر (ص)دمیری می‏نویسد: رسول اکرم (ص) مرد عربی را دید که در نماز خود دعای می‏خواند و مضامین بسیار عالی و پر معنایی را به پیشگاه الهی عرضه می‏کند… سخنان عمیق و پر مغز آن مرد که حاکی از مراتب معرفت و کمال ایمانش بود در پیغمبر تأثیر کرد. پیغمبر شخصی بر او گمارد و دستور داد وقتی عرب از نماز فارغ شد او را نزد من بیاور. آن گاه که نمازش تمام شد او را به خدمت پیامبر (ص) آورد رسول خدا (ص) قطعه طلایی را که به آن حضرت هدیه داده بودند به او بخشید و فرمود: از کدام قبیله‏ای؟ عرض کرد از بنی عامر بن صعصعه. فرمود: آیا می‏دانی چرا این طلا را به تو بخشیدم؟ گفت: بخاطر خویشاوندی که بین من و توست، حضرت فرمود: بی‏تردید برای خویشاوندی حقی است ولی این طلا را از آن جهت به تو بخشیدم که در پیشگاه الهی خدای را به نیکی و شایستگی ثنا گفتی. 323هدایای زمامداران به پیامبر (ص)با قرار داد صلح ده ساله «حدیبیه»، پیامبر اسلام و مسلمانان از تجاوز نظامی و لشکرکشی قریش آسوده خاطر شدند و رسول خدا را فرصتی به دست آمد که پادشاهان و زمامداران عربستان و کشورهای مجاور عربسستان را به سوی اسلام دعوت کند و از اصحاب خود کسانی را به سفارت نزد آنان فرستاد. نامه‏های پادشاهان بزرگ در ذی حجه سال ششم یا محرم سال هفتم فرستاد شد و به تصریح صاحب طبقات در یک روز از محرم سال هفتم، شش سفیر با شش نامه از مدینه رهسپار شدند. یکی از نامه‏ها را پیامبر اکرم (ص) توسط حاطب بن ابی بلتعه برای مقوقس پاداشاه اسکندریه که به منظور دعوت او (مقوقس) به قبول اسلام نگارش یافته بود به وی رسانید. او وقتی نامه را خواند از در احترام و ادب سخن گفت و آن را در حقه‏ای از عاج نهاد و مهر کرد و به یکی از زنان خود سپرد و سپس به رسول خدا نامه‏ای بدین مضمون نوشت: «دانسته بودم که پیامبری باقی مانده است، اما گمان می‏کردم که در شام ظاهر می‏شود. اکنون فرستاده‏ات را گرامی داشتم و دو کنیز پر ارزش و جامه‏ای و استری برای سواری خودت فرستادم.» 324 رسول خدا پیشکشی او را پذیرفت و دو کنیز را هم که یکی «ماریه قبطیه» 325 و دیگری «شیرین» و نیز استر سفیدی را که نامش «دلدل» بود قبول کرد و فرمود: ناپاک، در گذشتن از پادشاهی اش بخل ورزید با این که پادشاهی او را دوامی نیست. 326هدایای جبله بن أیهم‏رسول خدا (ص) نامه‏ای هم به جبله بن أیهم پادشاه «غسان» نوشت و او را به قبول اسلام دعوت کرد. «جبله» اسلام آورد. نامه‏ای مشتمل بر اظهار اسلام و انقیاد نسبت به رسول خدا نوشت. هدیه‏ای را هم تقدیم داشت. 327هدایای نجاشی 328رسول خدا (ص) نامه‏هایی را هم به نجاشی نوشت که دو نامه را توسط عمروبن أمیه ضمری، نخستین سفیری که از مدینه بیرون رفت، فرستاد.در یکی از آن دو نامه رسول خدا (ص) او را به اسلام دعوت کرده و آیاتی از قرآن مجید را برای او نوشته بود. «نجاشی» نامه رسول خدا را گرفت، و روی چشم گذاشت. از تخت خود فرود آمد و از روی فروتنی نشست و اسلام آورد و گفت: اگر می‏توانستم نزد وی می‏رفتم. آن گاه پاسخ نامه را مبنی بر اجابت دعوت و تصدیق به رسالت و اسلام آوردن بر دست «جعفر بن ابیطالب» به رسول خدا نوشت 329.نجاشی با جواب نامه پیامبر هدایای زیادی برای آن حضرت فرستاد. 330هدایای نمایندگان داری‏ها 331به پیامبر (ص)همان گونه که در بخش اول یادآور شدیم، هیأتهای نمایندگانی قبایل مختلف عرب برای اظهار اسلام و اعلام انقیاد قبایل خویش به حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب می‏شدند و مورد لطف و محبت او قرار می‏گرفتند و آن حضرت هدایا و جوایز به آنان عنایت می‏کرد که نمونه‏هایی از آن گذشت .بعضی از نمایندگان قبایل نیز بودند که وقتی خدمت آن حضرت می‏رسیدند، هدایایی برای او می‏آوردند که یک مورد از نظرتان می‏گذرد…. هنگام بازگشت پیامبر (ص) از تبوک، نمایندگان داری‏ها که ده نفر بودند به حضور پیامبر (ص) آمدند… و همگی اسلام آوردند. یکی از آنان (هانی بن حبیب) چند اسب و لباسی زربفت هدیه داد که پیامبر (ص) اسبها و لباس را پذیرفت، و لباس را به عباس بن عبدالمطلب بخشید. عباس گفت: این را چه کنم؟ فرمود: طلاهای آن را جدا کن و برای مصرف زیور زنانت بده یا خرج کن و پارچه دیبای آن را بفروش و قیمتش را بگیر. عباس آن را به مردی یهودی به هشت هزار درهم فروخت. 332امیرمؤمنان (ع) و قبول هدیه ابن ابی الحدید پس از این که علت رد کردن (به اصطلاح) هدیه اشعث بن قیس را (در همین قسمت بحث تفصیل آن از نظرتان می‏گذرد) یادآور می‏شود، می‏نویسد: امیرالمؤمنین (ع) هدایای جماعتی از یاران خود را پذیرفته است. 333امام هفتم (ع) و قبول هدیه برای امام هفتم (ع) نیز هدایایی می‏آوردند و می‏پذیرفت که یک مورد از نظرتان می‏گذرد:یک سال هارون تعداد لباس به عنوان خلعت به علی بن یقطین بخشید که در میان آنها یک لباس خز مشکی رنگ زربفت از نوع لباس ویژه خلفا به چشم می‏خورد. علی اکثر آن لباسها را که لباس گرانقیمت زربفت نیز جزو آنها بود به امام کاظم (ع) اهدا کرد و همراه لباسها اموالی را نیز که قبلاً طبق معمول به عنوان خمس آماده کرده بود به محضر امام فرستاد. حضرت هم اموال و لباسها را پذیرفت، ولی آن یک لباس مخصوص را پس فرستاد وطی نامه‏ای نوشت: این لباس را نگه دار و از دست مده؛ زیرا در حادثه‏ای که برایت پیش می‏آید به دردت می‏خورد. علی بن یقطین از راز رد آن لباس آگاه نشد ولی آن را حفظ کرد. اتفاقاً روزی وی یکی از خدمتگزاران خاص خود را به علت کوتاهی در انجام وظیفه تنبیه و از کاربرکنار کرد. آن شخص که از ارتباط علی با امام کاظم (ع) و اموال و هدایایی که او برای حضرت می‏فرستاد آگاهی داشت، از علی نزد هارون سعایت کرد و گفت: او معتقد به امامت موسی بن جعفر است و هر ساله خمس اموال خود را برای او می‏فرستد. آن گاه داستان لباسها را گواه آورد و گفت: لباس مخصوصی را که خلیفه در فلان تاریخ به او هدیه کرده بود، به موسی بن جعفر داده است. هارون از شنیدن این خبر سخت خشمگین شد و گفت: حقیقت جریان را باید به دست بیاورم و اگرادعای تو راست باشد خون او را خواهم ریخت. آن گاه بلافاصله علی را احضار کرد و از آن لباس پرسش نمود. وی گفت: آن را در یک بقچه گذاشته‏ام و اکنون محفوظ است. هارون گفت: فوراً آن را بیاور! پسر یقطین یکی از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت به فلان اطاق خانه ما برو و در فلان صندوق را باز کن و بقچه‏ای را که در داخل آن است با همان مهری که دارد به این جا بیاور. طولی نکشید که غلام، لباس را به همان شکل که قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد. هارون دستور داد مهر آن را بشکنند و سر آن را باز کنند. وقتی که بقچه را باز کردند، دیدند همان لباس است که هارون داده بود. خشم هارون فرو نشست و به علی گفت: بعد از این هرگز سخن هیچ سعایت کننده‏ای را درباره تو باور نخواهم کرد و آن گاه دستور داد جایزه ارزنده‏ای به او دادند و دستور داد شخص سعایت کننده را صد ضربه شلاق بزنند، پنجاه ضربه را که زدند، زیر ضربات شلاق از دنیا رفت. 334تذکر سه نکته‏از آنچه گذشت روشن شد که پیامبر (ص) و خاندان آن حضرت هدیه را می‏پذیرفتند و این یکی از راه‏هایی است که دوستی را تقویت می‏کند و در دین مقدس اسلام درباره آن تأکید زیادی شده است و گفتار و کردار خاندان وحی مؤید این مسأله است، ولی در این جا تذکر سه نکته ضروری است: 1- عظمت انسان به پذیرفتن هدیه است، هر قدر هم که باشد. سلیمان بن داوود با آن عظمت هدیه مور را که یک پای ملخ بیشتر نبود پذیرفت ؛ 3352- چون قبول هدیه زمینه افزایش دوستی را فراهم می‏کند و ارکان رفاقت را تقویت می‏نماید، در روایات می‏خوانیم از کفار، بیگانگان، آتش پرستان و کسانی که برای مسلمین شایسته رفاقت نیستند هدیه نپذیرید. 336 چرا که اینها دشمنان خدا هستند و قرآن می‏فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‏اید دشمن من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید. شما نسبت به آنها اظهار محبت می‏کنید، در حالی که به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده‏اند..337هدیه گرفتن و هدیه دادن به اینها یک نوع اظهار محبت و علاقه است که در اسلام از آن نهی شده است و سیره پیامبر اسلام نشان می‏دهد که آن حضرت از این کار خودداری می‏کرده است .

این جا به چند مورد از مواردی که پیامبر اکرم (ص) هدایای کفار و مشرکین را نپذیرفت، اشاره می‏کنیم: خودداری پیامبر از قبول هدیه کفار 1- ابوبراء عامر بن مالک بن جعفر … نزد پیامبر (ص) آمد و برای آن حضرت دو اسب و دو ناقه هدیه آورد. پیامبر (ص) فرمود: من هدیه مشرک را نمی‏پذیرم! و اسلام را بر او عرضه داشت. او نه اسلام آورد و نه آن را رد کرد…338 2-… گویند ابوبراء که پیری فرتوت شده بود باز هم به قصد دیدار رسول خدا (ص) آمد و از محل عیص برادرزاده خود لبید بن ربیعه را با هدیه‏ای که اسبی بود به حضور آن بزرگوار فرستاد. حضرت هدیه‏اش را نپذیرفت و فرمود: من هدیه مشرکان را نمی‏پذیرم. لبید گفت: گمان نمی‏کردم کسی از قبیله مضر هدیه ابوبراء را رد کند. پیامبر (ص) فرمود: اگر هدیه مشرکان را می‏پذیرفتم حتماً هدیه ابوبراء را هم قبول می‏کردم…339 3- در غزوه حدیبیه پیامبر اکرم (ص) با همراهان خود در ناحیه ملل بودند. نزدیک غروب از آن جا حرکت کرده و در ناحیه سیاله نماز شام گزاردند و صبح در منطقه روحاء بودند. در آن جا با گروه‏هایی از مردم بنی نهد برخورد کردند که تعدادی شتر و گوسفند همراهشان بود. حضرت آنها را دعوت به اسلام کرد، نپذیرفتند ولی مقداری شیر همراه مردی برای رسول خدا فرستادند، حضرت آن را نپذیرفت و فرمود: من هدیه مشرکان را نمی‏پذیرم و دستور داد تا آن شیر را از آنها خریدند…340 4-… مردی از قبیله أسلم که تعدادی گوسفند همراه داشت به پیامبر (ص) برخورد، حضرت سوار بر ناقه خود بود، گفت: ای رسول خدا این گوسفندان هدیه‏ای است که به شما تقدیم می‏کنم. فرمود: تو از کدام قبیله‏ای؟ گفت: مردی از اسلم هستم. فرمود: من هدیه مشرکان را قبول نمی‏کنم. گفت: ای رسول خدا من به خدا و رسول او مؤمن هستم و زکات خود را هم به بریده بن حصیب پرداخته‏ام. در این هنگام بریده آمد و به پیامبر (ص) پیوست و گفت: این مرد راست می‏گوید، او از افراد شریف قوم من است که در صفاح زندگی می‏کند. حضرت فرمود: برای چه به نخله آمده‏ای؟ گفت: امروز نوبت چرای دامهای صفاح در مراتع این جا است. فرمود: می‏بینی که ما بین راه و سواره هستیم، در جعرانه پیش ما بیا. او کنار مرکب پیامبر (ص) شروع به حرکت کرد و پرسید ای رسول خدا آیا گوسفندها را هم با خود به جعرانه بیاورم؟ فرمود: خیر، ولی خودت بیا تا ان شاء الله گوسفندان دیگری هم به تو بدهم. سپس سؤالاتی از وی کرد… او در جعرانه خدمت حضرت رسید، رسول خدا صد گوسفند به او داد. 341 خودداری امیرمؤمنان (ع) از قبول هدیه کفار نصر بن مزاحم می‏نویسد… وقتی حضرت علی (ع)… به انبار رسید و دهقانان آن سرزمین به استقبال آمدند از مرکبها پیاده شدند و در رکابش شروع به دویدن کردند. به آنها فرمود: پس این چهار پایان را که آوردید برای چیست؟ و از این کار که می‏کنید (پیاده شده‏اید و می‏دوید) چه قصدی دارید؟ گفتند: رسم و عادت ما این است که بدین وسیله فرمانروایان خود را بزرگ می‏داریم و آنها را احترام می‏کنیم، اما این چار پایان پیشکش و هدیه برای تو است و برای تو و مسلمانان غذا آماده کرده، برای چارپایانتان هم علوفه بسیار فراهم آورده‏ایم. امیرمؤمنان (ع) فرمود: این که می‏گویید رسم شماست که فرمانروایان را این گونه احترام کنید، به خدا سوگند دویدن شما برای فرمانروایان سودی ندارد، فقط شما خود را به زحمت می‏اندازید. دیگراین گونه برخورد نکنید، اما اگر دوست دارید چارپایان را از شما بگیریم ما آنها را به حساب خراجتان از شما می‏پذیریم. خوراکی هم که برای ما تهیه کرده‏اید، خوش نداریم که چیزی از مال شما را جز با پرداخت بهای آن بخوریم. گفتند: ای امیرمؤمنان ما آن رإ؛ذذّّ ارزیابی می‏کنیم و سپس بهایش را خواهیم گرفت. فرمود: اگر بهایش را معلوم نکنید ما به همان آذوقه‏ای که خود داریم اکتفا می‏کنیم . گفتند: ای امیرمؤمنان، ما مولیان و صاحب اختیاران و خواجگانی نامدار از اعراب داریم، آیا تو ما را از این که به ایشان پیشکش دهیم و آنان را از این که چیزی از ما بپذیرند نیز منع می‏کنی؟ فرمود: همه اعراب دوستداران شما هستند، اما بر هیچ یک از مسلمانان روانیست که پیشکش شما را بپذیرد و اگر کسی چیزی از شما به زور غصب کند به ما خبر دهید، گفتند: ای امیرمؤمنان ما دوست داریم که پیشکش ما را بپذیری. فرمود: ما را بدان نیازی نیست. سپس به راه خود ادامه داد.! 342 رشوه هدیه نما نکته سومی که قابل دقت می‏باشد این است که آنچه برای انسان می‏آورند هدیه باشد نه رشوه هدیه نما، که در این صورت نباید پذیرفت. همان‏گونه که در نهج‏البلاغه آمده است؛ امیرمؤمنان (ع) این گونه هدایا را نمی‏پذیرفت، که یک نمونه از نظرتان می‏گذرد: امام پس از این که داستان آهن تفتیده با برادرش عقیل را بیان می‏کند، می‏فرماید: از این سرگذشت شگفت‏آورتر داستان شخصی است که نیمه شب ظرفی سرپوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ، به درب خانه ما آورد. 343 ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم، گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند. به او گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است. گفت: نه این است و نه آن، بلکه «هدیه» است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند. آیا از طریق آیین خدا وارد شده‏ای که مرا بفریبی؟ دستگاه ادراکت به هم ریخته یا دیوانه شده‏ای؟ و یا هذیان می‏گویی؟ به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه را با آنچه در زیر آسمانهاست به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه‏ای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد و این دنیای شما ازبرگ جویده‏ای که در هان ملخی باشد، نزد من خوارتر و بی ارزش‏تر است. علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای نابود شدنی دنیا چه کار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهای قبیح به خدا پناه می‏بریم و از او یاری می‏جوییم .344 این که آن حضرت هدیه را نپذیرفت، به خاطر شناختی بود که از او داشت و می‏دانست هدف وی غرض دنیوی است وگرنه اخلاق کریمانه و صفات نیک امام اجازه آن را نمی‏داد که اگر کسی هدیه‏ای آورد، دست رد بر سینه‏اش بزند. چون قبول هدیه (همان گونه که گذشت) از نظر اسلام ایرادی ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا