درباره صلح نامه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و یهود مدینه هر چه سخن گفته میشود منحصر به پیمانی است که به «موادعه یهود» شهرت یافته است. لیکن در این مقاله قرار داد دیگری که تنها در کتاب «اعلام الوری» آمدهاستبه عنوان پیمان اصلی میان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و یهود معرفی میگردد و دلایل و شواهدی بر درستی آن متن ارائه میشود. همچنین این نتیجه بهدست آمده که پیماننامه مشهور، مربوط به یهودیان انصار است و به علاوه، آن مجموعهای از چند قرارداد است نه یک قرارداد. بخش دوم این نوشتار به بررسی یکی از سریههای زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پرداخته و چنین نتیجهگرفتهاست که این حرکتبرخلاف آنچه شهرت یافته سریه نیست، بلکه حرکتی سیاسی است که از سوی رسولخداصلی الله علیه وآله به منظور صلح با یهود خیبر انجام شدهاست. هر چند پایان این حرکتبه درگیری کشیدهشدهاست. مقدمه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله پس از هجرت به مدینه، برخوردهای گوناگونی با یهودیان این شهر داشته که از این میان، جنگهای آنحضرت با بنیقینقاع، بنینضیر، بنی قریظه و خیبر شهرت یافته است. همچنین آنحضرت سریههایی را برای کشتن برخی چهرههای مفسد یهودی اعزام نمودهاند، لیکن درباره برخوردهای مسالمتآمیز میان رسول خدا و یهودیان کمتر سخن به میان آمدهاست. در اینجا دو مورد مهم از این برخوردها بررسی میگردد: یکی انعقاد قرارداد صلح میان آن حضرت و گروههای یهودی مدینه و دیگری تلاش ایشان برای برقراری صلح با یهود خیبر پیش از جنگ با خیبریان، هرچند این تلاش به نتیجه نرسیدهاست. منابع اصلی این تحقیق عبارتاند از دو کتاب «السیره النبویه» و «المغازی». السیره النبویه که به سیره ابن هشام شهرت دارد در واقع سیره ابناسحاق است که عبدالملک بن هشام (متوفای 213ق) آن را جمعآوری کرده و گاه از آن کاسته و گاه مطالبی را برآن افزودهاست. محمدبن اسحاق (متوفای 150ق) قدیمیترین سیره نویسی است که روایات او در تاریخ اسلام جایگاه ویژهای دارد. او کارهای پراکنده پیش از خود را جمع کرده و سیره منظمی را به دست دادهاست. با وجود آن همه مطالبی که این مورخ درباره روابط پیامبرصلی الله علیه وآله و یهود آورده، از پیمان آن حضرت با سه گروه یهودی مدینه سخنی به میان نیاوردهاست، بلکه گزارش او از پیمان عمومی به گونهای است که مورخان بعدی، گروههای اصلی یهود را هم در این قرار داد سهیم دانستهاند و به نظر میرسد این توهم ناشی از واژههایی است که ابناسحاق در این گزارش بهکار بردهاست. درباره وثاقت ابناسحاق اختلاف نظر فراوان است اما به نظر میرسد پذیرش گزارشهای او از سوی مورخان بعدی شاهدی بر وثاقت او باشد. گذشته از این، در بررسیهای تاریخی به آسانی نمیتوان گفتههای ابن اسحاق را که با قراین و شواهدی قابل تایید است، رد کرد، زیرا در این صورت بیشتر اطلاعات تاریخی صدر اسلام با مشکل روبهرو خواهد شد، البته این سخن بدان معنا نیست که هر نقل مشکوکی را هم بپذیریم. در این نوشتار همچنین از اضافات ابن هشام استفادههای زیادی شدهاست. منبع دیگر (المغازی) از محمدبن عمر واقدی (متوفای 207ق) است. او تنها مورخی است که خبرهای مربوط به همه جنگها و سریههای دوران رسول خدا را به تفصیل ثبت کردهاست. قدیمی بودن او و کارشناسیاش در زمینه جنگها و سریهها اعتبار ویژهای به این کتاب بخشیده و ارائه جزئیات رویدادها آن را بر سیره ابن اسحاق برتری داده است. پس از این دو منبع اصلی، کتابهای: الطبقات الکبری، تاریخ الخلیفه، الاموال، المحبر، انساب الاشراف، تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، دلائل النبوه، اعلام الوری و دیگر منابع مربوط به سیره و مغازی مورد توجه بودهاست. در این میان، کتاب الاموال و اعلام الوری در موضوع پیمانهای پیامبر و یهود بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. ابوعبید قاسم بن سلام (متوفای 224 ق) مؤلف کتاب الاموال، دومین کسی است که پس از ابن اسحاق متن کاملی از پیمان نامه مدینه ارائه کرده و به خاطر ذکر نام راویان، حتی برگزارش ابن اسحاق – که به سند این قرار داد اشاره نکردهاست – برتری دارد. در عین حال یکی از مورخانی که درباره رکتیهودیان معروف مدینه در این پیمان، ابهام ایجاد میکند ابوعبید میباشد که سخن او منشا اشتباه برخی تاریخنویسان شدهاست. علامه ابوعلی طبرسی (متوفای 548 ق) صاحب تفسیر مجمع البیان، نویسنده کتاب تاریخ اعلام الوری است. این کتاب گرچه در تاریخ چهارده معصومعلیهم السلام است، بخش زیادی از آن به سیره پیامبر اختصاص دارد. از این رو، منبع مهمی در موضوع پیمان با یهودیان اصلی مدینه (بنی قینقاع، بنینضیر و بنی قریظه) به شمار میرود و بلکه منحصر به فرد است. البته دست دوم بودن این منبع ضرری به اعتبار این نقل نمیزند چون از منابع کهن بر درستی گزارش او شاهد آوردهایم. درباره بخش دوم این نوشتار ذکر این نکته لازم است که همه مورخان سریه عبدالله بن رواحه را، برای کشتن اسیربن رزام، عنوان کردهاند اما با بررسی گزارشهای مختلف به این نتیجه دستیافتهایم که این حرکتبه منظور برقراری صلح با خیبر بودهاست ولی در هنگام بازگشت هیئت اعزامی، به درگیری کشیده شدهاست. 1) پیمان با یهود پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله پس از ورود به مدینه با گروههای زیادی پیمان بستند. آنچه مورد نظر ماست پیمانهایی است که یهودیان مدینه در آن شرکت داشتهاند. با اینکه مورخان به مناسبتهای مختلف به قراردادهای پیامبرصلی الله علیه وآله با یهود اشاره کردهاند اما به متن آنها چندان توجهی نشدهاست; مثلا هنگام گزارش جنگهای آن حضرت با سه گروه یهود میگویند: پیامبر با آنان پیمانی داشت که نادیده گرفتند (1) ولی مواد آن را بیان نکردهاند. تنها دو مورد از این قراردادها بهطور کامل ثبتشده که یکی مربوط به همه گروههای مدینه است و به پیمان عمومی و موادعه یهود معروف شده و دیگری مخصوص سه طایفه بنینضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع است. در این فصل مواد این دو قرارداد و طرفهای امضا کننده آن بررسی خواهد شد. الف – پیمان عمومی یکی از اقدامات رسول خداصلی الله علیه وآله در آغاز هجرت، انعقاد قراردادی میان مهاجرین و انصار بود که در آن از یهود هم فراوان یاد شدهاست. با وجود اهمیت فراوانی که تاریخنویسان متاخر برای این پیماننامه قائلاند و آن را از شاه کارهای دولت مدینه میدانند، مورخان اولیه چندان اهمیتی به آن نداده و به نقل آن همت نگماشتهاند. تنها ابن هشام متن آن را از ابناسحاق روایت کرده و ابوعبید – معاصر ابن هشام – هم در کتاب الاموال آن را آورده است. (2) اما متاسفانه مورخانی همچون ابن سعد، ابن خیاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی اشارهای به آن نکردهاند. گر چه روایت ابن اسحاق و ابوعبید با قدمتی که دارند برای ما ارزشمند است لیکن تعدد روایات و برداشتهای سیرهنویسان بعدی نیز میتوانست در تحلیل جزئیات قرارداد بیشتر راهگشا باشد. متن این پیمان که ابن هشام آن را قبل از داستان برادری مهاجرین و انصار آورده، طولانی است. در اینجا به بخشهایی از آن که مورد نظر است توجه میکنیم: ابن اسحاق میگوید: رسول خداصلی الله علیه وآله بین مهاجرین و انصار نوشتهای امضا کرد و در آن با یهود پیمان بست. آنان را بر دین و اموالشان تثبیت کرد و به سود و زیان آنان شرایطی مقرر فرمود. متن پیمان چنین است: بسماللهالرحمن الرحیم این نوشتهای است از محمد پیامبرصلی الله علیه وآله بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شوند و به همراهشان جهاد کنند. آنان ملتی واحد را تشکیل میدهند. مهاجرین در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقیاند و به نیکی و عدالت آن را میدهند. بنیعوف، بنیساعده، بنی حارث، بنی جشم، بنی نجار، بنیعمروبنعوف، بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقیاند. .. هر یهودی از ما پیروی کند یاری میشود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمیشود و دشمنش یاری نمیگردد… یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه جنگی را میپردازند. یهود بنیعوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملتاند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هر که ستم کند خود و خانوادهاش را به هلاکتخواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بنیثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنیعوف ثابت است. نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمدصلی الله علیه وآله از این مجموعه بیرون نمیرود. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هر که دیگری را ترور کند خود و خانوادهاش را در معرض ترور قرار داده مگر اینکه به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود میپردازند… قریش و دوستانشان پناه داده نمیشوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالیشان نیز از این حقوق برخوردارند. این قرارداد همانگونه که پیداست میان مهاجرین و قبایل مسلمان و یهودی انصار بسته شدهاست. یهودیانی که نامشان در این پیمان آمده شهرتی ندارند و در گزارشهای تاریخی توجه چندانی به آنها نشدهاست. (3) گویا این یهودیان همان کسانیاند که یعقوبی درباره آنان میگوید: «گروهی از اوس و خزرج به خاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند» (4) و به متهودین (یهودی شدهها) یا یهود انصار شهرت دارند. این گروهها به جهت اوس یا خزرجی بودنشان کمترین تنشها را با مسلمانان داشتهاند (5) و به نظر میرسد کمکم اسلام آورده و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشتهاند. علت معروف شدن این پیمان به موادعه یهود هم، شرکت این گروه از یهود انصار، در آن است. اما نامگذاری این قرارداد به موادعه یهود چندان درست نیست چون طرفهای اصلی آن مهاجران مکه و انصار مسلمان مدینه هستند. در ابتدای متن و در گزارش منابع دیگر نیز تنها همین گروه به عنوان طرف قرارداد مطرح هستند و هیچ اشارهای به یهود نشدهاست. (6) به همین دلیل برخی محققان براین باورند که این پیمان مجموعهای از چند قرارداد است که ابناسحاق و دیگران آن را در کنار هم و به عنوان یک پیمان نامه آوردهاند. (7) تکرار برخی مواد متن نیز چنین مطلبی را تایید میکند. به هر حال عنوان «موادعه یهود» و شرکت گروههای یهودی انصار در این پیمان نامه، بسیاری را به اشتباه انداخته و موجب شدهاست گمان کنند سه طایفه معروف یهود – که گفته میشود یهود اصلی حجازند (8) – نیز در این قرارداد شرکت داشتهاند. علت چنین تصوری این است که اولا، برخی مورخان هنگام نقل این قرارداد از آن سه طایفه نام بردهاند. (9) ثانیا، همه مورخان هنگام بیان جنگهای پیامبرصلی الله علیه وآله با این سه گروه یهودی، گفتهاند: «آنان هنگام ورود رسول خدا به مدینه با او پیمان بسته بودند» و چون متن دیگری غیر از این پیمان به موادعه یهود شهرت ندارد، بلافاصله تصور میشود که مراد از پیمان با سه گروه یهود، همین پیمان عمومی است. لیکن این مطلب درست نیست و این سه گروه در این قرار داد دخالتی ندارند بلکه آنان پیمانی مخصوص دارند که بعدا از آن سخن خواهیم گفت. البته ممکن است انعقاد هر دو معاهده در یک زمان انجام شده باشد اما به هر حال در پیمان عمومی که عنوان موادعه یهود به خود گرفته حرفی از آنان نیست، زیرا این سه طایفه از یهودیان سرشناس مدینه بودند و اگر در این پیمان شرکت داشتند حتما نام آنان برده میشد. چگونه ممکن است از هشت گروه یهودی غیر معروف در این پیمان نام برده شود اما به یکی از سه گروه معروف اشاره هم نشود؟! پس باید گفت پیمان با سه طایفه، غیر از این قرارداد است. به علاوه مواد این پیمان با آنچه مورخین درباره آن سه گروه میگویند، مطابقت ندارد. آنان میگویند سه طایفه با پیامبرصلی الله علیه وآله قرار داشتند که بیطرفی خود را حفظ کرده و حتی به نفع مسلمانان وارد جنگ نشوند (10) اما در این پیمان یهود موظف شدند در جنگها همراه مسلمانان شرکت کرده و بخشی از هزینه آن را تامین کنند. (11) در گزارشهای تاریخی هم درباره شرکت این سه طایفه در جنگها مطلبی به چشم نمیخورد و تاریخ نیز هیچ گاه آنان را به خاطر کنارهگیری از جنگ سرزنش یا متهم به پیمانشکنی نکردهاست. پیداست چنین تعهدی (که مسلمانان را یاری کنند) نسبتبه رسول خدا نداشتهاند و آنچه هست مربوط به یهودیان اوس و خزرج است. برخی با بیان احتمالاتی درباره شرکت این سه طایفه در پیمان عمومی گویند: «احتمال دارد آنها هم جزء پیمان باشند، چون یاد از بستگان اوس و غیره، ضمنا یاد از یهود همپیمان آنها هم هست». (12) اما این سخن درستبه نظر نمیرسد چون اولا، انعقاد پیمان با اوس و خزرج هیچ گاه مستلزم قرارداد با همپیمانان آنان نیست. ثانیا، یاد از یهود انصار در پیمان نامه نشان میدهد که یهودیان اصلی – بنیقینقاع و بنینضیر و بنی قریظه – باید مورد توجه بیشتری قرار میگرفتند و اگر همراه همپیمانان اوس و خزرجی خود در پیمان شرکت داشتند حتما نام آنان نیز برده میشد. علامه جعفر مرتضی در این باره میگوید: «روشن است که مقصود از یهود در این قرارداد بنیقینقاع و بنینضیر و بنی قریظه نیستند بلکه یهودیانی هستند که جزء قبایل انصار بودند». (13) هیکل هم میگوید: «در امضای این عهدنامه یهود سهگانه شرکت نداشتند و پس از مدتی بین آنان و پیامبر قراردادی بسته شد.»(14)ب – پیمان با سه گروه معروف یهود متن این قرارداد را که رسول خداصلی الله علیه وآله با سه طایفه بنینضیر، بنیقریظه و بنی قینقاع امضا کرده مرحوم طبرسی در اعلامالوری از علیبن ابراهیم نقل کردهاست. متاسفانه این متن هم مورد بیتوجهی همه مورخان قرار گرفته و هیچ کس قبل و بعد از طبرسی آن را نیاورده است. (15) جای شگفتی است چنین پیمان مهمی – که به سرنوشتسهگروه یهودی بهخصوص بنیقریظه مربوط است – اینگونه از دسترس یا توجه منابع تاریخی و روایی دور بماند و تنها در قرن ششم و برای یکبار متن آن ثبتشود. به هر حال این مهمترین پیمانی است که در موضوع یهود مدینه با آن سرو کار داریم و به جهت اهمیت و ضرورت آن در مباحث آینده، متن آن را از نظر میگذرانیم: علی بن ابراهیم نقل میکند یهود بنیقریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامیرصلی الله علیه وآله آمده گفتند: مردم را به چه میخوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و رسالتخودم. من کسی هستم که نامم را در تورات مییابید و علمایتان گفتهاند از مکه ظهور میکنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ میکنم… یهودیان گفتند آنچه گفتی شنیدیم. اکنون آمدهایم با تو صلح کنیم که به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را علیه تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوی، تا ببینیم کار تو و قومتبه کجا میانجامد. پیامبر پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که یهود نباید علیه پیامبرصلی الله علیه وآله یا یکی از یارانش با زبان، دست، اسلحه، مرکب (نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه روز) اقدامی انجامد دهد و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد رسولخدا میتواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غنیمتبگیرد. آنگاه برای هر قبیله از این یهودیان نسخهای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان بنینضیر حییبناخطب، مسئول پیمان بنی قریظه کعب بن اسد و مسئول پیمان بنی قینقاع مخیریق بود. (16) این قرارداد نسبتبه آنچه به پیمانعمومی شهرت یافته از صراحت و انسجام بیشتری برخوردار است، زیرا طرفهای آن به خوبی روشن است و پیداست در یک زمان برای هر سه طایفه بسته شدهاست. ولی مشکل این متن ایناست که منحصر به نقل طبرسی است و در هیچ منبع دیگری نیامدهاست. گذشته از اینکه قدمت کتاب و راوی (علیبنابراهیم) به اندازه مورخان دست اول سیر نیست. اما آنچه مشکل را حل میکند گزارشها و شواهدی است که در منابع دست اول بر تایید مواد این پیمان وجود دارد; این شواهد عبارتاند از: 1- در بسیاری از منابع وقتی سخن از پیمانشکنی سه طایفه یهودی به میان آمده تصریح شدهاست که آنان هنگام ورود رسول خدا به مدینه، پیمانی را با آن حضرت امضا کردند. (17) از طرفی گفتیم پیمان عمومی به هیچ رو متوجه این سه طایفه نیست و قرارداد دیگری هم درباره یهود وجود ندارد تا سخن مورخین را راجع به آن بدانیم. 2- در برخی منابع آمده استیهود با پیامبر قرار داشتند به سود و زیان او قدمی بر ندارند (18) و این مطلب در این پیماننامه وجود دارد. 3- مورخین میگویند حییبن اخطب و کعب بن اسد با رسول خدا و مسئول پیمان بنینضیر و بنی قریظه طرف قرارداد بودند. (19) این مطلب نیز در این قرارداد بیان شدهاست. 4- در منابع آمدهاست پیامبرصلی الله علیه وآله پس از پیمانشکنی بنیقینقاع و بنینضیر قصد کشتن آنان را داشت ولی از آنان گذشت. (20) درباره قتل عام بنیقریظه پس از پیمانشکنیشان هم مورخان میگویند: «مردانشان کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شدند». (21) وقتی هم محاصره بنینضیر و بنیقریظه شدت گرفتیهودیان گفتند: «اگر تسلیم محمدصلی الله علیه وآله نشویم مردانمان کشته و زن و بچهما اسیر خواهند شد» (22) و اینها کلماتی است که تنها در این پیماننامه وجود دارد. 5- مفسرین در شان نزول آیات دوازده و سیزده سوره آلعمران میگویند: چون مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند، یهود گفتند این همان پیامبرصلی الله علیه وآله موعود است اما وقتی در نبرد احد شکستخوردند یهود شک کرده گفتند او پیامبر نیست و بنای ناسازگاری و پیمانشکنی گذاشتند. (23) این مطلب با آنچه در عهدنامه آمده که یهودیان گفتند، صلح میکنیم تا ببینیم کار تو و قومتبه کجا میانجامد، متناسب است. گویا یهود با آن همه اطلاعاتی که از پیامبرصلی الله علیه وآله داشتند باز هم منتظر حوادث آینده بودند و گمان میکردند پیامبرصلی الله علیه وآله باید همیشه پیروز باشد و اگر چنین نشد با او مقابله کنند. از این رو پس از جنگ احد، بنینضیر عهد خود را شکسته با رسول خدا وارد جنگ شدند. اینها شواهدی است که به خوبی نشان میدهد پیمان با سه گروه یهود مدینه، چیزی جز روایت اعلامالوری نیست. درباره این قرارداد چند نکته دیگر قابل توجه است: الف – با اینکه درباره تاریخ انعقاد پیمان عمومی تردیدهایی وجود دارد (24) اما شواهدی در دست است که بنابر آنها پیمان با طوایف یهود را نمیتوان دیرتر از ماههای اول هجرت دانست: نخست آنکه در گزارش این پیمان آمدهاست: یهودیان نزد پیامبر آمده از دعوتش پرسیدند. پیداست این اولین برخورد یهود با رسول خداصلی الله علیه وآله بوده که چنین سؤالی کردهاند. شاهد دیگر آنکه، مخیریق (که طرف قرارداد بنیقینقاع معرفی شده) در همان اوایل هجرت ایمان آورده و در احد به شهادت رسیدهاست. (25) دیگر اینکه وی وقتی پیماننامه را گرفت و نزد قومش برگشتبه آنان گفت: بیایید به محمدصلی الله علیه وآله ایمان آوریم. (26) از این رو به نظر میرسد او در همان روزها به مسلمانان پیوسته باشد. پس انعقاد این قرارداد به ماههای اول هجرت برمیگردد. (27) ب – بندهای این پیمان بسیار جالب است چون بعدها یهودیان یکیک این قیود را زیر پا گذاشته و پیمانشکنی را به کمال رساندند. آنان متعهد شدند به هیچ یک از اقدامات زیر دست نزنند: 1- همکاری علیه پیامبر (لا یعینوا علی رسولالله) 2- همکاری علیه یاران پیامبر یعنی همه مسلمانان (ولا علی احد من اصحابه) 3- اقدام تبلیغاتی (بلسان) 4- اقدام مسلحانه (و لا ید و لا بسلاح) 5- پشتیبانی تدارکاتی دشمن (و لا بکراع) 6- توطئههای پنهان و آشکار، در شب یا روز (فی السر و العلانیه باللیل و بالنهار) با وجود همه این قیود و تاکیدات، در آینده خواهیم دید که برخی از این گروهها با زیر پا گذاشتن همه این شرایط، پیمان خود را نقض کرده با مسلمانان وارد جنگ شدند. ج – از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله برای هر کدام از این سه طایفه نسخهای نوشته شد تا نزد بزرگ ایشان محفوظ باشد. این شخص مسئول پیماننامه و طرف قرارداد با پیامبرصلی الله علیه وآله به شمار میآمد و تصمیمگیری درباره پای بندی یا نقض قرارداد برعهده او بود. به همین جهت عبدالله بن ابی برای جنگ افروزی میان یهود و مسلمانان به حییبناخطب و کعب بن اسد پیغام داد که پیمان خود را نادیده بگیرند و با پیامبر بجنگند. (28) در جریان پیمانشکنی بنیقریظه هم این کعب بود که به این کار رضایت داد و دیگران نیز با او مخالفتی نکردند. (29) د – نکته آخر تناقضی است که درباره مواد این قرارداد با پیمان عمومی در گزارشهای مورخین به چشم میخورد. گاه گفته میشود: وقتی رسول خداصلی الله علیه وآله به مدینه آمد با یهود پیمان بست که به سود و زیان او جنگ نکنند (30) و گاه میگویند: در پیمان آمده است که اگر جنگی روی دهد یهود نیز به یاری مسلمانان بروند. (31) بار دیگر گفته میشود: رسول خداصلی الله علیه وآله هر گروه از یهودیان را به همپیمانان خود ملحق کرد. (32) این مطلب هم گفته میشود که پیامبر به سود و زیان آنان شرایطی مقرر فرمود. (33) پیداست در این مورد میان دو قرارداد خلط شدهاست; قسمت دوم و سوم کلام مورخان مربوط به پیمان عمومی است که یهودیان اوس و خزرج به دوستان همپیمان خود ملحق شدند و همچنین متعهد شدند در دفاع از مدینه همراه مسلمانان بجنگند، اما قسمت اول و چهارم سخن مورخان مربوط به پیمان با سه طایفه است که قرار شد در جنگها – چه به سود و چه زیان پیامبر – وارد نشوند و مقصود از شرایط (له و علیه آنان) همان تعهدات طرفین برای عدم تعرض به یکدیگر است که در این قرارداد آمده است (لا نتعرض لا حد من اصحابک و لا تتعرض لنا و لا لاحد من اصحابنا). علت این ناسازگاری در کلمات تاریخنگاران این است که معمولا کلمه یهود را بدون قید آوردهاند. از این رو، یهود انصار که در پیمان عمومی (34) شرکت داشتهاند از یهودیان اصلی بنینضیر و بنیقریظه و بنیقینقاع که پیمان مخصوص به خود دارند، به سادگی تشخیص داده نمیشوند. از آنچه گذشت روشن شد هر سه طایفه یهودی که با مسلمانان درگیر شدند با پیامبر به عنوان رئیس دولت مدینه، پیمان عدم تعرض داشتند. گر چه متن این پیمان تا پیش از سده ششم به طور کامل ثبت نشده ولی همه مورخان کهن اشارهای به آن کردهاند. گویا اصل چنین قراردادی برای آنان مسلم بوده ولی از ثبت مواد آن غفلت کردهاند. تاریخنویسان جدید بهخصوص اهل سنت هم که گویا متن اعلام را ندیده و فقط به روایت ابن اسحاق و پیمان عمومی توجه داشتهاند و از طرفی سه طایفه یهود را بیرون از پیمان عمومی میدانند، برای تطبیق کلام مورخان راه درستی نرفتهاند. (35) 2) تلاش برای صلح با خیبر الف – حرکت نظامی یا سیاسی؟ یکی از حرکتهای پیامبرصلی الله علیه وآله در سال ششم قمری که به سریه شهرت یافت، اعزام عبدالله بن رواحه همراه گروهی از مسلمانان به خیبر است. بیشتر مورخان این حرکت را به نام سریه ثبت کرده، میگویند: «پیامبر، عبدالله را برای کشتن اسیر بن رزام به خیبر فرستاد.» (36) اما دلایل و شواهد حاکی از آن است که این حرکتبه منظور کشتن این چهره یهودی نبوده بلکه پیامبر این گروه را با هدف برقراری صلح با یهود خیبر و گفتوگو با بزرگ آنان (اسیر بن رزام) (37) فرستاده است ولی به طور اتفاقی به کشته شدن وی منجر شده است. در آغاز به دلایلی که نشان میدهد حرکت عبدالله برای ترور اسیر نبوده توجه میکنیم و سپس به شواهدی که برصلحآمیز بودن این حرکت وجود دارد، خواهیم پرداخت. 1- در تمامی ترورهایی که از سوی یاران پیامبر انجام شد دستور یا اجازه رسول خدا گزارش شدهاست. آن حضرت درباره ابوسفیان (38) و ابن نبیح هذلی (39) دستور داد; در مورد عصماء (40) ، ابو عفک (41) و کعب بن اشرف (42) فرمود: کیست که شر او را کم کند؟ و درباره ابو رافع (43) هم اجازه داد. اما درباره کشتن اسیر هیچ گونه فرمان یا اجازهای از پیامبر نیست. تنها مطلبی که گفته شدهاین است که واقدی از عبدالله بن انیس روایت کرده که: «پیامبر به من فرمود اسیر را نبینم یعنی او را بکش.» (44) لیکن این مطلب – گذشته از اینکه با دیگر بخشهای این گزارش سازگاری ندارد (45) و در سیره ابن هشام نیامدهاست – به خاطر اینکه فضیلتی برای ابن انیس به شمار میآید با تردید جدی روبهرو است، زیرا بخشی از گزارشهایی که واقدی از او نقل کرده بسیار غیر معقول و افسانهای است و به نظر میرسد ساخته دست داستان سرایان یا کسانی است که در صدد جعل فضایل برای عبدالله انیس بودهاند; مثلا در گزارش قتل ابن نبیح هذلی، واقدی از همین شخص که مامور کشتن هذلی بوده نقل کردهاست که: پس از کشتن او سرش را برداشته در غاری پنهان شدم، گروهی در تعقیب من بودند اما عنکبوتی بر در غار تاری تنید و آنان مرا ندیدند. یکی از آنها کفشها و ظرف آبش را نزدیک غار گذاشت تا قضای حاجت کند، من که پا برهنه و تشنه بودم کفشها و آب را برداشته شبها راه پیمودم تا به مدینه رسیدم. پیامبر بر منبر مرا دید و دعایم کرد. آنگاه عصایی به من داد و فرمود در بهشتبر این تکیه کن که عصا به دستان در بهشت کم هستند. (46) در سریه قتل ابو رافع نیز عبدالله بن انیس گفت: من او را کشتم و پیامبر هم گفته مرا تصدیق کرد. (47) در جنگ خیبر نیز عنایاتی از پیامبر درباره او گزارش شدهاست. (48) این در حالی است که شرح حال نویسان درباره این یار پیامبر اختلاف نظر دارند و گزارشهای ضد و نقیضی درباره او وجود دارد. (49) از این رو گزارش ابنانیس که در آن از اشاره پیامبر به کشتن اسیر سخن به میان آمده، درست نیست، زیرا با بخشهای دیگر گزارش این رویداد هم منافات دارد. (50) 2- در منابع تاریخی تاکید شده است که همه ترورها در شب، بدون اطلاع اطرفیان و به صورت ناگهانی – همانگونه که قاعده ترور است – انجام شدهاست ولی وقتی یاران پیامبر نزد اسیر رفتند از او امان گرفتند و او هم از ایشان امان گرفت. از مجموع گزارشها نیز پیداست که این حرکت در روز انجام شده و هیچ شباهتی به سریههایی که برای کشتن شورشیان انجام میشده، ندارد. 3- در سریههایی که پیامبر برای کشتن مفسدان اعزام کرده است اگر سخنی رد و بدل شده، برای فریب آن طرف بودهاست. درباره کعب بن اشرف و ابورافع، یاران رسول خدا به دروغ گفتند: برای گرفتن خوار و بار آمدهایم. عبدالله بن انیس هم به ابن نبیح هذلی گفت آمدهام برای دشمنی با محمدصلی الله علیه وآله با تو همراهی کنم. اما در داستان اسیر سخن یاران پیامبر که گفتند: «اگر با ما بیایی پیامبر به تو نیکی میکند و تو را ریاست میدهد» به حیله و فریب شباهتی ندارد، زیرا اگر بنا بر حیله بود به گونهای دیگر عمل میکردند و قلعههای خیبر مانع آنان نبود، سینفر هم لازم نبود زیرا پیشتر از آن ابورافع را پنج نفر، شبانه، در همان قلعههای خیبر کشته بودند. 4- دقت در واژههایی که در گزارش این رویداد به کار رفته به خوبی گواهی میدهد که هدف از این حرکت، ترور اسیر نبوده، بلکه پایانش به کشتن او و یهودیان همراهش انجامیده است. ابناسحاق در گزارش کوتاه خود میگوید: «این یکی از حرکتهای عبدالله رواحه بود که در آن یسیر کشته شد». (51) و برخلاف دیگر مورخان که حرکت عبدالله بن رواحه را از آغاز به منظور کشتن اسیر نوشتهاند، تعبیر دیگری به کار میبرد. واژه دیگر «پشیمانی در میان راه» است که ابن هشام و واقدی میگویند اسیر در میان راه پشیمان شد. (52) بلاذری هم میگوید: «اسیر با عبدالله بن رواحه بیرون آمد و آهنگ پیامبر کرد ولی در میان راه قصد کشتن ابنرواحه را نمود که ابن انیس او را کشت». (53) مورد دیگر این است که وقتی یاران رسول خدا به اسیر گفتند: «پیامبر ما را فرستاده تا نزد او برویم و تو را بر خیبر بگمارد»، مشاوران، با رفتن او به مدینه مخالفت کردند و اسیر گفت: «ما از جنگ خسته شدهایم». چنانکه گفته شد به نظر نمیرسد یاران پیامبر پیشنهاد ریاست را به دروغ و برای فریب به اسیر گفته باشند و به نظر نمیرسد کسی مانند او که فرمانده نظامی خیبر به شمار میرفتبه این سادگی فریب خورده باشد. همه این کلمات نشان دهنده این است که عبدالله بن رواحه برای کشتن اسیر نیامده بود بلکه برای بردن او به مدینه آمده بود و اسیر هم – که ترور دوستان یهودی خود را فراموش نکرده بود – موقعیت را برای همراهی با مسلمانان مناسب و به صلاح خود دیده که چنین کردهاست. 5- در سریههایی که پیامبر برای کشتن دشمنان اسلام فرستاده استیک نفر (در چهار مورد) و یا پنج نفر (در دو مورد) بیشتر نفرستاده است ولی همراهان عبدالله رواحه در این حرکت، سی نفر گزارش شدهاند. با آنچه گذشت روشن شد که داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر به خیبر آنگونه که شهرت یافته، با هدف کشتن اسیر و همراهان یهودیاش نبوده استبلکه این، سفری سیاسی به منظور گفتوگو برای صلح با خیبریان بودهاست (54) ولی چون سرانجام این سفر، کشته شدن اسیر یهودی بوده اینگونه درتاریخ مشهور شده که این حرکت، سریهای برای کشتن اسیر و یارانش بودهاست. (55) ب – گفت و گو برای صلح گزارش زیر که آمیختهای از روایت واقدی و ابن هشام (56) است نشان میدهد که این سفر برای گفتوگوی صلحآمیز به خیبر انجام شدهاست: در ماه رمضان سال ششم قمری به پیامبر خبر رسید که یهود خیبر و مشرکان اطراف آن در صدد جمعآوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسول خدا برای بررسی اوضاع خیبر، عبدالله بن رواحه و سه نفر دیگر را به این منطقه فرستاد. این گروه مخفیانه به خیبر رفتند و مطالبی از اسیر – که پس از ابو رافع به فرماندهی و ریاستخیبر گمارده شده بود – شنیدند. سپس به مدینه برگشته، اطلاعات خود را در اختیار پیامبر گذاشتند. مدتی بعد (در ماه شوال) (57) آن حضرت یاران خود را خواست و این بار عده زیادتری را به همراه عبدالله، روانه خیبر کرد. وقتی آنان به خیبر رسیدند اعلام کردند که از سوی پیامبر آمدهاند; از اسیر امان خواستند و اسیر نیز از آنان امان خواست. آنگاه با یکدیگر دیدار کردند. ایشان به اسیر گفتند: اگر نزد پیامبر آیی به تو نیکی خواهد کرد و تو را به ریاستخواهد گماشت. اسیر پس از پافشاری مسلمانان پذیرفت که همراه آنان برود. لیکن مشاوران او گفتند محمدصلی الله علیه وآله کسی نیست که به بنیاسرائیل ریاستبدهد. اسیر گفت: درست است ولی ما از جنگ خسته شدهایم. سپس همراه سینفر از یهودیان به سوی مدینه راه افتادند. در دوازده کیلومتری خیبر اسیر از رفتن به نزد پیامبر پشیمان گشت و دستبه شمشیر برد ولی عبدالله بن انیس که در ردیف او بر شتر سوار بود پیش از آنکه اسیر حرکتی بکند ضربهای به پایش زد و سپس او را کشت. بقیه مسلمانان هم با دیگر یهودیان درگیر شدند و همه را کشتند به جز یک نفر که موفق به فرار گردید. (58) از گزارشهای کوتاه تاریخی استفاده میشود که اسیر بن زارم برخلاف ابو رافع – که پیش از او ریاستخیبر را برعهده داشت و جنبه بازرگان بودنش بیش از ریاست و فرماندهی بود – (59) فردی شجاع و دارای جنبه نظامی بود. (60) به همین جهتخیبر و پیرامون آن بهویژه یهودیان وادی القری و مشرکان غطفان را آماده جنگ با مدینه کردهبود. از سویی دیگر مسلمانان در این برهه از زمان که هنوز صلح حدیبیه انجام نشده بود توانایی مقابله با آنها را نداشتند چون انتظار میرفت در این حمله قریش نیز بار دیگر به یاری آنان بشتابد و داستان احزاب – که به تصریح قرآن کریم، مسلمانان را متزلزل کرد – بار دیگر تکرار شود. در چنین موقعیتی بهترین دوراندیشی این بود که مسلمانان با یکی از دو گروه مشرک و یهودی کنار آیند و لااقل یکی را از دشمنی و نزاع باز دارند. از این رو پیامبر ابتدا به سراغ یهود رفت و به منظور آرام کردن شمال مدینه، عبدالله رواحه را برای گفتوگو به خیبر فرستاد. با آنچه از استحکامات و آمادگی نظامی خیبر در گزارشهای تاریخی وجود دارد به نظر نمیرسد مسلمانان در آغاز قصد حمله به این منطقه را کرده باشند، بلکه ابتدا درصدد برآمدهاند با رؤسای آن که فرد شاخص آنان در آن زمان اسیر بود به گفتوگو بنشینند تا از این راه به مخالفتهای آنان که منجر به ناامن شدن شمال مدینه شده بود پایان دهند. مشابه این حرکت را پیش از این نیز رسول خدا انجامدادهبود و هنگامی که قبیله غطفان در پشتخندق به کمک یهودیان و مشرکان آمد تلاش کرد با این قبیله مصالحه کند تا از دشمنان خود بکاهد. اینجا هم پیامبر میخواست میان دشمنان خود شکاف اندازد تا در فرصتی مناسبتر با آنان روبهرو گردد. همانگونه که با قریش صلح کرد و سپس مکه را گشود. از گزارشهای مربوط به سفر عبدالله رواحه به خیبر پیداست که پیش از صلح با قریش بنابر صلح با یهود خیبر بوده که با ناکامی همراه شده است. اگر قرار بود پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله پیش از مصالحه با یکی از این دو گروه (مشرک و یهودی) به جنگ خیبر برود موفقیتی که بعدها با فتح خیبر به دست آورد، حتمی نبود، زیرا این حقیقت قابل انکار نیست که مسلمانان در شرایط پیش از صلح حدیبیه از درگیری با یهود خیبر هراس داشتند. در سفر عبدالله بن رواحه، یاران رسول خدا از سوی آن حضرت یا از سوی خودشان (به اختلاف روایات) پیشنهاد ریاستخیبر را به اسیر دادند. این همان کاری است که پیامبر درباره بزرگان وفدهای تازه مسلمان انجام داد و بزرگ هر قبیله را از سوی خود به ریاست آن قبیله تنفیذ کرد. به هرحال ناکامی مسلمانان از صلح و قرارداد با یهود خیبر موجب شد که به امید صلح با قریش به سوی مکه رهسپار شوند و پس از صلح حدیبیه با اطمینان از عدم همکاری دو گروه مخالف شمال و جنوب، گروه مستقر در شمال را قلع و قمع کنند. پینوشتها: 1 . ر.ک: ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق سقا، ابیاری، شلبی، (بیروت: دارالمعرفه، بیتا) ج 2، ص 221; واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز (قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1414ق) ج 1، ص 365 – 368 و 454 – 459; ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق عطا (بیروت، دارالمکتب العلمیه، 1418ق) ج 2، ص 51; بلاذری، فتوح البلدان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق) ص 35; یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، تحقیق مهنا(بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1413ق) ج1، ص 370. 2 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 501; ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب الاموال، تحقیق هراس(قاهره، مکتبه کلیات الازهریه، 1968م) ص 291. منابع بعد، همان روایت ابن اسحاق را آوردهاند. 3 . ر.ک: ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه قره چانلو (تهران، امیر کبیر، 1365) ص 62 و جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام (بغداد، نشر جامعه، 1413ق) ج 6، ص 519. 4 . یعقوبی، همان. 5 . ابن اسحاق و بلاذری آنجا که نام دشمنان یهودی پیامبر را ذکر میکنند کمترین اشاره را به این قبایل دارند (ر.ک: ابن هشام، همان، ج 1، ص 516 و بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق زکار زرکلی(بیروت، دارالفکر، 1417ق) ج1، ص 340). 6 . ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد (بیروت، دارصادر، بیتا) ج 1، ص 271 و ج 2، ص 204 و کلینی، الکافی (بیروت، دارالاضواء، 1405ق) ج 5، ص 31. 7 . عون شریف، نشاه الدوله الاسلامیه (بیروت، دارالجیل، 1411ق) ص 25; مونتگمری وات، محمد فی المدینه (بیروت، المکتبه العصیریه، بیتا) ص 343 و اکیرا گوتو، «قانون نامه مدینه»، کیهان اندیشه، ش 75; این محقق ژاپنی با بررسی مواد قرارداد، نتیجه گرفته که آن ترکیبی از چند سند تاریخی است. اگر این مطلب اثبات شود اطلاق «قانون اساسی» و مانند آن بر این پیمان نامه وجهی نخواهد داشت چون این قرارداد شامل همه گروههای ساکن مدینه نمیشود. 8 . ابو الفرج اصفهانی، الاغانی (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1994م) ج 22، ص 343. البته یهودیان اصیل و اسرائیلی منحصر به اینها نیستند ولی دیگران به این اندازه شهرت ندارند. 9 . ابوعبید، همان، ص 297; ابن کثیر، البدایه و النهایه(بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1412ق) ج 3، ص 272. 10 . واقدی، همان، ج 1، ص 454; عامری، بهجه المحافل (مدینه المنوره، المکتبه العلمیه، بیتا) ج 1، ص 213; دیار بکری، تاریخ الخمیس (بیروت، دارصادر، بیتا) ج 1، ص 213. 11 . ابوعبید هم گفته استیهود در جنگها همراه پیامبر بودند و سهم خود را میگرفتند (ر.ک: الاموال، ص 296). 12 . شهلا بختیاری، پیامبر و یهود مدینه (پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه الزهراء، 1373) ص 124. 13 . عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم (بیروت، دارالسیره، 1995م) ج 4، ص 255. 14 . هیکل، حیاه محمد (قاهره، مطبعه السنه، 1968م) ص 227; وات هم این نظر را دارد (محمد فی المدینه، ص 346). 15 . در پاورقی اعلام و بحار الانوار که متن طبرسی آمده، به اکمال الدین، تفسیر قمی و قصص الانبیاء آدرس داده شدهاست ولی ما حتی با جستوجوی رایانهای چیزی از این مطالب را نیافتیم تنها چند کلمه از پیماننامه در قصص الانبیاء راوندی وجود دارد که آن هم از سه گروه یهود و مواد عهدنامه نام نبردهاست. گویا مصحح در پاورقی بحار به پیمانشکنی یهود اشاره میکند نه متن پیمان. 16 . طبرسی، اعلام الوری (قم، مؤسسه آلالبیت، 1417ق) ج 1، ص 157; مجلسی، بحارالانوار(بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق) ج 19، ص 110 و علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول (تهران، مؤسسه دارالحدیث، 1419ق) ج 1، ص260. 17 . واقدی، همان، ج 1، ص 454; طبری، تاریخ الامم و الملوک (بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1409ق) ج 2، ص172. 18 . واقدی، همان، ج 1، ص 454; بغوی، معالم التنزیل، تحقیق عک رسوار (بیروت، دارالمعرفه، 1415ق) ج 4، ص 313; عامری، همان، ج 1، ص 213. 19 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 220; بلاذری، فتوح البلدان، ص 35 و واقدی، همان، ج 1، ص 455. 20 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 191; واقدی، همان، ج 1، ص 177، بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 373 و طبری، همان، ج 1، ص 173. 21 . برای نمونه ر.ک: ابن هشام، همان، ج 2، ص 240 ; بلاذری، همان، ج 1، ص 433 ; یعقوبی، همان، ج 1، ص371 ; طبری، همان، ج 2، ص 249 و ابن سعد، همان، ج 2، ص 57. 22 . واقدی ، همان ، ج 1، ص 373 و طبری، همان، ج 1، ص 225. 23 . بغوی، همان، ج 1، ص 282 و طبرسی، مجمع البیان (بیروت، دارالمعرفه، 1406 ق) ج 1، ص 706. 24 . منابع دست اول انعقاد آن را در اوایل هجرت میدانند لیکن برخی محققان معاصر با توجه به موارد آن میگویند پیماننامه در سالهای بعد نوشته شدهاست (اکیر اگوتو، همان; احمد برکات، محمد و الیهود (بیجا، الهیئه المصریه العامهلکتاب، 1996م) ص 83). 25 . واقدی، همان، ج 1، ص 363. 26 . طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 158. 27 . البته استاد احمدی میانجی پنجمین ماه هجرت را زمان انعقاد آن دانستهاند (مکاتیب الرسول، ج 1، ص 260) لیکن این تاریخ در اعلام الوری و دیگر منابع نیست. از مورخان متاخر تنها دیار بکری موادعه یهود را در ماه پنجم هجرت دانسته است (تاریخ الخمیس، ج 1، ص 353). 28 . واقدی، همان، ج 1، ص 368. 29 . همان، ج 1، ص 456. 30 . همان، ج 1، ص 454; عامری، همان، ج 1، ص 213 و دیار بکری، همان، ج1، ص 460. 31 . واقدی، همان، ج 1، ص 454 و طبری، همان، ج 2، ص 172. 32 . واقدی، همان، ج 1، ص 176، و عامری، همان، ج 1، ص 167. 33 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 501 و واقدی، همان، ج 1، ص 176. 34 . مراد از پیمان عمومی در نظر کسانی است که آن را یک مجموعه میدانند. ولی اگر آن را چندین قرارداد بدانیم پیمان عمومی معنا نخواهد داشت. 35 . ر.ک: احمد برکات، همان، ص 83 و مونتگمری وات، همان، ص 345. 36 . خلیفه بن خیاط، تاریخ الخلیفه (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق) ص 34; یعقوبی، همان، ج 1، ص 395; طبرسی، همان، ج 1، ص 210 و محمد بن حبیب، المحبر (بیروت، دارالافاق، بیتا) ص 119. 37 . نام این یهودی در منابع گاه اسیر و گاه یسیر و نام پدرش زارم، رازم و رزام ضبط شدهاست. یکی دیگر از فرماندهان یهود که درجنگ خیبر کشته شد اسیر نام دارد که هیچگاه به نام پدرش اشاره نشدهاست ولی برخی از مورخان درباره این دو نفر به اشتباه افتادهاند، برای نمونه ر.ک: واقدی، همان; طبرسی، همان و… . 38 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 633. 39 . ابن اسحاق، خالدبن سفیان بن نبیح و واقدی، سفیان بن خالدبن نبیح ضبط کردهاند (سیره، ج 2، ص 619 و المغازی، ج 1، ص 531). 40 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 636 و واقدی، همان، ج 1، ص 172. 41 . به ترتیب پی نوشت فوق: همان، ص 635 و همان، ص 174. 42 . همان، ص 51 و همان، ص 184. 43 . همان، ص 273 و همان، ص 391. 44 . واقدی، همان، ج 1، ص 568. 45 . چگونه پیامبر به دیگر یارانش فرموده با اسیر گفتوگو کنند یا او را برای گفتوگو به مدینه دعوت کنند و وعده ریاستخیبر را به او بدهند، اما به عبدالله بن انیس فرمودهاست اسیر را نبینم؟! 46 . واقدی، همان، ج 1، ص 533; داستان بخشیدن عصا، در حرکت عبدالله بن رواحه هم تکرار شدهاست. 47 . همان، ص 394. 48 . همان، ج 2، ص 686. 49 . از مجموع مطالبی که کتب شرح حال نوشتهاند استفاده میشود که در میان یاران پیامبر دو نفر عبدالله بن انیس نام داشتهاند که نام هر دو هم در منابع تاریخی آمدهاست (ر.ک: ابن هشام، همان، ج 1، ص 463 و واقدی، همان، ج 1، ص 117 و 170). 50 . البته بخشهای دیگری از این رویداد و دیگر سریهها را نیز عبدالله بن انیس گزارش کردهاست ولی در آنها مطلب غیر معقولی به چشم نمیخورد و شواهدی بر درستی آن وجود دارد. 51 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 618. در این کتاب در دو صفحه پیاپی دو تعبیر به کار رفته است که به نظر میرسد با توجه به گستردگی لغات عرب و حروف تعدیه، معنای «اصاب» در این دو مورد با یکدیگر فرق کند. 52 . این محل در شش میلی خیبر بودهاست (ابن هشام، همان، ج 2، ص 618 و واقدی، همان، ج 1، ص 567). 53 . بلاذری، همان، ج 1، ص 485. 54 . ر.ک: صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق) ج 6، ص 112. 55 . جالب توجه است که برخی مورخان میگویند: «پیامبر این گروه را برای کشتن اسیر و یاران یهودیاش فرستاد». در حالی که همراهی آنان با اسیر پس از رفتن اصحاب پیامبر به خیبر مطرح شد! 56 . گزارش این سفر از اضافات ابن هشام است و ابن اسحاق تنها در یک سطر به اصل آن اشاره میکند. 57 . درباره زمان حرکت عبدالله بن رواحه نظریات دیگری هم مطرح است. ابن خیاط، ابن حبیب و طبرسی آن را در رویدادهای سال پنجم نوشتهاند (تاریخ خلیفه، ص 34; المحبر، ص 119 و اعلام الوری، ج 1، ص 196) ولی این سخن درست نیست چون حرکت عبدالله پس از مرگ ابو رافع بوده (ر.ک: واقدی، همان، ج 1، ص 566) و ابو رافع هم پس از نبرد خندق یعنی اواخر سال پنجم کشته شدهاست (ر.ک: برخوردهای پیامبر و یهودیان حجاز، ص 139). به نظر نمیرسد در آخرین روزهای سال پنجم این حرکت انجام شدهباشد، چون آنگونه که برای پیامبر خبر آوردند اسیر در حال جمعآوری نیرو برای حمله به مدینه بوده و بعید است این کار در فرصت کوتاه، پس از مرگ ابورافع، یعنی روزهای باقی مانده از سال پنجم، انجام شدهباشد. 58 . واقدی، همان، ج 1، ص 566; ابن سعد، همان، ج 2، ص 70 و طبری، همان، ج 2، ص 406. 59 . ر.ک: عامری، همان، ج 1، ص 193 و واقدی، همان، ج 1، ص 374. 60 . واقدی، همان، ج 1، ص 566. مجله تاریخ اسلام شماره 2
مصطفی صادقی